این رویداد تلخ، زنگ خطری است که در دل هر ایلامی مینوازد و ما را به عمق فاجعهای میبرد که در پس آمار و ارقام پنهان شده است.
این جوان ناکام، نماد هزاران جوانی است که در این سرزمین، آرزوهایشان را به خاکستر میسپارند و در سکوت، فریاد اعتراضشان را سر میدهند.
جوانانی که همچون درختان بلوط کبیرکوه در خشکسالی و آتش های گاه و بیگاه، ریشههایشان خشک ، پژمرده و بیجان شدهاند.
نبود فرصت، نبود امید، نبود آغوشی گرم، همه و همه دست به دست هم دادهاند تا این دیار را به ویرانه تبدیل کنند.
این فاجعه، تنها یک خودکشی نیست. این فریاد خاموش هزاران روحی است که در بند ناامیدی به سر میبرند. این صدای شکستن دلهایی است که به آیندهای روشن امید بسته بودند و اکنون در تاریکی ناامیدی فرو رفتهاند.
گرچه نمیدانیم در دل این جوان و دیگر جوانان و نوجوانانی که طی سال گذشته به زندگی خود پایان دادند، چه میگذشت، اما نیک میدانیم هزاران جوان دیگر نیز با آنها همدردند و درد مشترکشان، درد نبود آیندهای روشن است…
باید بپرسیم که چرا؟ چرا جوانانی که باید آینده این مملکت را بسازند، ناامید و سرخوردهاند و چرا باید شاهد چنین فجایعی باشیم؟
پاسخ این پرسشها را باید در سیاستهای نادرست، بیتوجهی مسئولان و نبود فرصتهای برابر جستجو کرد.
خودکشی این جوان، آینهای است که بیرحمانه چهره زشت جامعه ما را به نمایش میگذارد. جامعهای که در آن جوانان، آیندهسازان این مرز و بوم، به حاشیه رانده شدهاند.
امیدواریم که این حادثه تلخ، تلنگری باشد برای مسئولان استان، تا به مشکلات جوانان خود توجه جدی نشان دهند و با اتخاذ تدابیر مناسب، از تکرار چنین حوادثی جلوگیری کنند.
“و آنکه از امید دست بردارد، گویی که مرده است.”
خداوند روح این جوان آبدانانی را مشمول مرحمت خود بگرداند، ان شالله…بیشتر بخوانید: