از مرگ تو گفتن سوزش چشم می آورد و از تو نگفتن تورم گلو،گرچه امروز در کنارمان نیستی، اما بدان که در طول این زمان سنگین و سخت نبودنت، لحظهای بدون یادت نگذشت ،آنقدر ناگهانی رفتی،که نتوانستیم خداحافظیت را بشنویم .خدایا، حالا که حاج سامی رفته، حالا که او دیگر نیست که پشتوانه ای برای من وبچه های خانه اش باشد، به ما بگو در غم فراقش چه کنیمچگونه این غم بزرگ را به جان بخرم ،هرچه ذهنم را برای پیدا کردن ” کلمه ” جستجو میکنم تا برای نبودنت بنویسیم هیچ چیز جز گرمی ردپای اشک روی گونه هایمان حس نمی کنم .
ظریفی میگفت :اعتبار آدمها به بودنشان نیست به دلهره ای است که بعداز نبودنشان حس میشود.داغ با زمان فراموش می شود. این را همه گفته ایم و نوشته ایم و خوانده ایم. برف های آلپ روزی آب خواهند شد، سرمای نبودن تو اما تمام نمی شود… نمی شود و نمی شود.همیشه مرا به خواهر پیشکسوت وبا اخلاق رسانه ای صدا میزدی
می دانی بزرگترین حسرت این خواهرت چیست کاش ایلام بودم و میتوانستم ام البنینت را در آغوش بگیرم و برای از دست دادن پدرش مویه سر میدادم و پیگیر بی جانت را برای رفتن به خانه ابدی بدرقه میکردم خدای ام البنین و زهرا و باران بزرگ استگریه کردن تنها کاری است که می توانم برای کم شدن درد فراقت انجام دهم
شرمندتم برادر
روحت شاد
بهشت جایگاه ابدیت باد
این قافله عمر عجب میگذرد…. وقت رفتن نبود مهربان مرد
گذر برادرِ از این دنیای خاکی مرا را در اندوهی جانگداز فرو برد. برادری که به سبب نیکخویی و پاکیزگی کردارش اینک از خاک به افلاک پرکشیده و در ملاء اعلی همنشین فرشتگان است
لینک کوتاه : https://ilamghalam.ir/?p=7122
- نویسنده : فرشته رحیمیان
- منبع : ایلام قلم
- بدون دیدگاه