ایلام قلم/ نمی دانم مطلبی را که می خواهم بنویسم با چه جمله ای آغاز نمایم ، سوژه سرشار از درد جاری است ، پدیده ای شوم که در لایه لایه های جامعه ی ما رسوخ کرده و کسی هم نه مسئولیتی را از بابت آن به عهده می گیرد و نه برنامه ای کاربردی برای عبور از این بحران نسل کشی اجرا کرده است …
مقتل خوانی ؛ همه ما با این واژه دو سیلابی آشنایی داریم ، مقتل خوانی لحظه به شهادت رسیدن امام حسین(ع) است که توسط مداح آنچنان با سوز روایت می شود که اشک از چشم همه حاضرین جاری می شود ، مقتل خوانی اتفاقی که ۱۴۰۰ سال پیش رخ داده و ارادت مردم به سیدالشهدا هرسال این واقعه را در ذهنها تازه تکرار بخشیده و مریدانش را اندوهگین می کند ، اما اجازه دهید یکبار هم من روزنامه نگار برای شما مقتل خوانی کنم ، اگر بغض گلوی شما را نگرفت بی تفاوت بودید بدانید که همه اعتقاداتان دروغ و دکانی بیش نیست…
راوی روایت میکند که غروب یک روز در میانه های بهار از مسیر یکی از پارکهای محله ای شهر ایلام عبور می کردم ، دسته ای نوجوانان ( عکشپیوست ) بین ۱۲ تا ۱۸ ساله که حدود ۱۵ نفر بودند را دیدم که چهره دو نفر از آنها بالای ۲۰ سال می خورد ، راوی آه سردی می کشد و ادامه می دهد ، دختر و پسر کنار هم در قسمت تاریک پارک نشسته بودند و سیگاری که بوی آن متفاوت از بوی سیگاری بود که همکارانم همیشه می کشند بود را به یکدیگر تعارف کرده و بی دلیل می خندند ، گوش کن اینجا رو گوش کن ، از میان جمع پسرکی حدودا ۱۴ ساله بلند می شود و در همان لحظه بلند شدن به زمین خورده و بیهوش می گردد ، از دهانش کف و خون بیرون آمده و به اورژانس اعزامش میکنند ، راوی این مقتل خوانی از نسل کشی عریانی که در کوچه و برزن این شهر رخ میدهد روایت میکند دردنامه را چنین تکمیل می کند که این گعده های نوجوانان را در گوشه کنار این شهر بارها و بارها دیده ام …
اینکه چرا به اینجا رسیدیم و فرزندانمان و آینده سازان مملکت به صورت کاملا خاموش در حال نابودی هستند دلیل بسیار دارد اما مسائلی که در ادامه ذکر می شوند زائیده ذهن یک روزنامه نگار با ۲۰ سال سابقه فعالیت است ، شاید هم اشتباه می کند ، متاسفانه نسل جوان و نوجوان ما در میان چرخ دنده های مدرنیته و سیستم آموزشی و تربیتی که اصول ریز و درشت آن کاملا سنتی ، سلیقه ای و برگرفته از برنامه ریزی های سیاسی برای آینده است له شده و صدای خورد شدن استخوان هایشان به گوش می رسد ، خروجی نظام تربیتی و آموزشی کاملا اشتباه ما باعث شده خانواده ، اجتماع ، مدرسه و سیاستهای سیستم حاکم هر کدام تاثیری روی رفتار و پندار نوجوان ما گذاشته اند که کاملا مخرب بوده و خروجی مثبتی ندارد …
نسل جوان و نوجوان ما کاملا نادیده گرفته شده و هیچگونه برنامه ریزی و هدف گذاری مبتنی بر واقعیت های جامعه برای آنها انجام نگرفته است ، ما نیاز واقعی این نسل را به کل نادیده گرفته و در تلاش هستیم با اجبار محض هرآنچه که خودمان صلاح می دانیم و به نفعمان است را به این نسل تحمیل کنیم ، حاکمیت از یک سمت و خانواده از سمت دیگر در تلاش هستند سلیقه و برنامه هایی که با اهدافشان همخوانی دارد را به نوجوان تحمیل کنند و فرزند من و شما نه برنامه های سیستم حاکم را می پذیرد و نه می خواهد مطیع خانواده باشد و در نهایت بیشترین تاثیر را در اجتماعی می گیرند که سرشار از تضادهای رفتاری و تربیتی و ابزارهای خطرناک برای این نسل است…
در مطالبی که روزهای قبل در خصوص کافه ها در شهر ایلام انتشار یافت برخی دچار سوتفاهم شده و تصور کردند ما خواستار تعطیلی کافه ها هستیم ، به هیچ وجه چنین نبوده و هدف از انتشار آن مطلب آگاه شدن خطری بود که در اجتماع (کافه ها هم جزئی از اجتماع هستند) متوجه فرزندانشان می باشد ، خروجی نظام تربیتی و آموزشی سنتی سلیقه ای و بدون کمترین نیاز سنجی واقعی برای دانش آموزان و تحمیل سلیقه ها و خواسته های پدر و مادر اکثر نوجوانان و جوانان را از خانه و مدرسه فراری داده و به آغوش اجتماعی سوق می دهد که صفر تا صد آن برای نوجوانان خطرناک شده است …
بدون شک مادامیکه نیاز سنجی درست صورت نگیرد ، مادامیکه سیستم آموزشی و تربیتی ما بدون نیاز سنجی واقعی به روش های مخرب خود ادامه دهد ، مادامیکه خانواده ها نحوه درست برخورد کردن با خواسته و نیازهای فرزندان را نیاموخته باشند و مادامیکه اجتماع تنها مامن این نسل باشد اتفاق مثبتی رخ نخواهد داد ، برای نجات فرزندانمان راهکاری به ذهن نمی رسد جز آنکه انقلابی در سیستم آموزشی و پرورشی کشور رخ دهد ، نیازسنجی ها واقعی و بر اساس واقعیات دنیای جدید انجام گیرد ، سیستم حاکم در راستای اهداف خود تعلیم و تربیت را آغشته به سیاستهای منفی خود ننماید و خانواده ها نحوه برخورد صحیح با فرزندان را نیاموزند و از همه مهمتر به معیشت معلمان که تنها دغدغه
آنها باید تعلیم و تربیت درست باشد به صورت ویژه و اساسی توجه شود …
خروجی برخوردهای چکشی چه از طرف سیستم حاکم و سیاستگذاران و چه از طرف خانواده ها این می شود که فرزندان ما در چنین گعده هایی دور هم گرد آمده، سیگار و گل و بعضا مواد مخدر صنعتی و سنتی مصرف می کنند و آینده خود و خانوده هایشان را تباه خواهند ساخت …
در کمال تاسف خروجی تمام رفتارهای غلط که در بالا ذکر گردید این شده که جوانان و نوجوانان هم نیازها و هم رفتارهای خود را از خانواده و مدرسه پنهان می کنند ، اولیایی که تمام وجودشان را دغدغه های معیشتی پر کرده و عملا فرصتی برای گذراندن در کنار فرزند خود ندارند هیچ اطلاعی از رفتارهای پر خطر این نسل نداشته و در ظاهر گمان می برند که همه چیز روی ریل است ، اما زمانی متوجه می شوند که کار از کار گذشته و دیگر هیچ تغییری چاره ساز نخواهد بود…
متاسفانه سیستم آموزشی و تربیتی ما در تضاد کامل با خواسته ها و نیاز نسل امروز است ، نسلی که این نوع تربیت و آموزش و محتوای کتب درسی را نوعی جبر تلقی کرده و زیر بار آن نمی رود ، سیستم آموزشی ما می خواهد فرزندان این سرزمین را آنطور که خودش می خواهد بار بیاورد ، آنطور که در آینده نه یک جوان پخته مطالبه گر بلکه یک موجود فرمانبردار و مطیع تحت امر باشد ، همین تضاد و اینکه واقعیتها و روش های تربیتی و تحصیلی و محتواهای درسی روز دنیا نادیده گرفته شده و سلیقه یک طیف اقلیت به دانش آموز تحمیل می شود باعث ایجاد فاصله بین مدرسه و و دانشگاه با دانش آموز و دانشجو می شود …
به عنوان یک روزنامه نگار این هشدار جدی و هرچند تلخ را هم به خانواده ها و هم به تصمیم سازان و سیاستگذاران نظام آموزشی و تربیتی کشور می دهیم ، نسل جوان و نوجوان ما در لبه پرتگاه نابودی قرار گرفته و باعث و بانی آن در نهایت روش های غلط اداره مملکت است ، ما نه سیستم آموزشی و تربیتی درست و حسابی داریم و نه با تحمیل شدیدترین فشارهای اقتصادی به خانواده ها اجازه داشتن دغدغه ای دیگر را به آنها داده ایم ، اگر هرچه سریعتر دست از لجاجت برنداشته و با نیازسنجی دقیق روش ها و متدهای نوین آموزشی و تربیتی را به کار نگیریم ، اگر مشکلات معیشتی خانواده ها برطرف نگردد و فرصت پدر و مادر بودن را به اولیا دانش آموزان ندهیم ، اگر به جای گیر دادن به ظاهر افراد و حجاب ظاهری به پستوها نرفته و واقعیتها را نبینیم به سختی پشیمان خواهیم شد ، پشیمانی که هیچ سودی نخواهد داشت ، ثانیه شمار فروپاشی کامل اجتماعی و اقتصادی بعد از فروپاشی سیاسی و فرهنگی که قبلا رخ داده بود به حرکت افتاده و به آخرین لحظات خود که برسد کسی جلودار آن نخواهد بود …
مسئولین و پدران آقازاده های ما با این توهم که هرچه لازم است برای فرزندان خودمان فراهم کرده و بهترین معلمهای خصوصی را برای آنها گرفته و آنها را از حیث تامین امکانات بی نیاز می سازیم کلاه بزرگی سر خود و بعد مابقی جامعه گذاشته اند ، جناب مسئول وقتی خروجی نابودی نسلها در کشور ملموس شده و سر باز کند آنچنان انفجاری در کشور رخ می دهد که شما و فرزندانتان هرچقدر هم از این مرزها دور باشید یقینا دامانتان را خواهد گرفت …