افزونه جلالی را نصب کنید.

اورژانس،فوریت های پزشکی ،تصادف

۲۷خرداد
مرثیه ای بر یک ماموریت
چند میگیری اورژانس کار باشی؟

مرثیه ای بر یک ماموریت

... برای نجات مصدومان یک حادثه اعزام میشد؛ غافل از اینکه بداند دست تقدیر برای او چه سرنوشت غمناکی را سیاهه کرده است. غروب جمعه روزی از ماه سوم سال بود. داشت چایی داغ عصرانه اش را میخورد که ناگهان زنگ هشدار سامانه ی آسایار به صدا در آمد. تصادف، نرسیده به روستای جابر! باید کمتر از یک دقیقه از پایگاه خارج میشد و به سمت آن آدرس آشنا حرکت میکرد. چایی عصرانه اش را یک نفس سر کشید و تلخی گصِ آن در کامش نشست. لباس فرم سفیدش که آرمهایی به شکل ستاره روی بازوانش وصله بود را مرتب کرد. ثانیه ی ۴۷ بود که به دیسپچ اعلام کرد: ۹۶-۱۰!